.: درد دلـــهای حضرت امیر (ع) 2 :.
هرگونه انتشار و کپی برداری از مطالب بدون ذکر منبع و آدرس وبلاگ شرعاً جایز نمی باشد.
در ادامه خطبه سوم نهج البلاغه (شقشقیه)
حضرت فرمود: مرا با برادر جابر (حیان) چه شباهتی است؟!
من همه روز را در گرمای سوزان کارکردم و او راحت و آسوده در خانه بود!
روز بیعت، فراوانی مردم چون یال های پرپشت کفتار بود. از هر طرف مرا احاطه کردند، تا آنکه نزدیک بود حسن و حسین (علیهما السلام) لگدمال گردند!!! و ردای من از دو طرف پاره شد!!!
مردم چون گله های انبوه گوسفند مرا در میان گرفتند… اما آنگاه که به پاخاستم… و حکومت را به دست گرفتم، جمعی پیمان شکستند…… .
و گروهی از اطاعت من سرباز زده و از دین خارج شدند…… .
و برخی از اطاعت حق سر برتافتند… .
گویا نشنیده بودند سخن خدای سبحان را که می فرماید: (سرای آخرت را برای کسانی برگزیدم که خواهان سرکشی و فساد در زمین نباشند و آینده از آن پرهیزگاران است.)
آری به خدا آن را خوب شنیده و حفظ کرده بودند، اما دنیا در دیده آنها زیبا نمود و زیور آن چشم هایشان را خیره کرد… .
سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید، اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود، و یاران حجت را بر من تمام نمی کردند… و اگر خداوند از علما عهد و پیمان نگرفته بود که در برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان، سکوت نکنند؛ مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته، رهایش می ساختم. و آخر خلافت را با کاسه ی اول آن سیراب می کردم.
آنگاه می دیدید که دنیای شما نزد من از « آب بینی بزغاله ای » بی ارزش تر است.
گفتند بعد از سخنان حضرت مردی از اهالی عراق بلند شد و نامه ای به دست امام داد و امام آن را مطالعه فرمود.
گفته شد مسائلی در آن بود که می بایست جواب می داد. وقتی خواندن نامه به پایان رسید، ابن عباس گفت: یا امیر المؤمنین! چه خوب بود سخن را از همانجا که قطع شد آغاز می کردید؟!
امام فرمودند:
هرگز!!! ای پسر عباس، شعله ای از آتش دل بود که زبانه کشید و فرونشست.
ابن عباس می گوید: بخدا سوگند! بر هیچ گفتاری، مانند قطع شدن سخن امام علیه السلام، اینگونه اندوهناک نشدم… که امام نتوانست تا آنجا که دست دارد به سخن ادامه دهد.
« ادامه دارد »