.: حرف دل :.
05 خرداد 1395 توسط خادم الشهدا
می گویند حرف دل گفتنی نیست ماندنی ست در دل اما من می گویم زمانی که سبوی غم زده ی دل می شکند چه چیزی جز همین کاغذ می تواند سنگ صبوری باشد تا از ریزش دغدغه های غمم بر تصور نااهلان جلوگیری کند؟ پس می گویم حرف دلم را تا شاید با تقدیمش به امام زمانم کمی قلب پراز آتشم تسلی پیدا کند.
امام غریبم سلام
منم فاطمه همان که دوست داشت سربازتان باشد امام جامنده است از غافله ی عاشقانتان
می خواهم برایتان از زمین بگویم می دانم که همه چیز را خوب می دانید وخوب می بینید امام مدتی بغض گلوی صبرم را بد می فشارد و ناگفته هایم بی درنگ از گوشه ی چشمم می بارند.
آقا جان هوای زمین سرد وطوفانی وبغض آلود است .همه چیز در حال عوض شدن است .آقا جان دیده ای دختران زمین با این بی حجابی ها وپسران با بی غیرتی ها ی ش ا ن …جانم آقا نگویم ؟چشم آ خ یادم نبود جای سیلی ها هنوز درد می کند .
چشم نمی گویم می دانم تازه بر پهلوی شکسته ی مادرغریبتان مرهم گذاشته اید چشم دیگر هیچ نمی گویم اصلا از چیز دیگر میگویم
راستی مولایم حس می کنم این روز ها خود بر سر مدافعین حریم عمه جانتان قرآن می گیرید.مدافعینی که تاب ندارند هرگز دوباره برپیشانی حرم سنگ بخورد ودلشان بی قرار است برای زنتان وکودکانی که ُ
آه چقدر سخت است که شما دوباره شاهد اسیری عمه جانتان باشید اما ،اما نه آقاجان دلتان قرص باشد اینجا عده ای هستند